چقدر سخته از كنار يه جاده ي قشنگ رد بشي كه پر از درخت هاي قشنگ يه
رود آروم و آبي و زلال از كنار جاده رد بشه صداي پرنده هايي كه اونجا
نغمه عشق رو مي خونن بياد و پروانه ها براي خودشون بچرخند،
خورشيد پرتوهاي خوشبختي رو بتابه و اونجا رو نوراني و گرم كنه،
يه جاده ي آروم.چقدر سخته فقط بخواي اون جاده رو نگاه كني و
اجازه ورود نداشته باشي تا اين كه يه روز يه نفر مياد و باهات
همراه ميشه كه بري و اون جاده رو ببيني همسفرت بهت قول ميده
كه فقط همسفر تو باشه تا ته جاده با هم باشيد،چقدر سخته وقتي
داري از ديدن جاده لذت ميبري يهو هوا باروني شه صداي هياهو ي
كلاغ ها بياد برگردي و به چهره همسفرت نگاه كني و نا اميدي رو
تو چشماش بخوني و اونم ترس رو تو چشم هاي تو و آروم بهت
بگه من ديگه نيستم ،برگرده و بره تو تنها بموني تو اون
جاده قشنگ كه حالا هواش بارونيه چقدر سخته بدون همسفر
،همسفرم نامرد بود منو تو اون جاده تنها گذاشت
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1